تبلیغات
ارتباط با مدیر
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
اسفند 1393دی 1393شهريور 1393مرداد 1393تير 1393فروردين 1393اسفند 1392بهمن 1392دی 1392آذر 1392آبان 1392مهر 1392شهريور 1392مرداد 1392تير 1392خرداد 1392ارديبهشت 1392فروردين 1392اسفند 1391بهمن 1391دی 1391آبان 1391مهر 1391شهريور 1391مرداد 1391تير 1391خرداد 1391ارديبهشت 1391فروردين 1391
دیگر امکانات
![]() ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون |
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نویسنده نادرمنتظرالمهدی در شنبه 13 خرداد 1391
|
سحر روز بعد، در تاريكي هوا به طرف محل مورد نظر حركت كرديم آرايش نظامي گرفتیم؛ در پهلوها و عقب و جلوی گروهمان نگهبانان صحرايي گذاشتیم. منطقه كوهستاني بود و با توجه به سرماي شديد شبانه در آن هنگام از سال، لباسهاي سبز جنگلي پوشیده بوديم، لباسهایی كه در شب ديده نمیشدند و قابل تشخيص نبودند تا دشمن محل و مأموریت ما را كشف نکند. ساعت 3 بامداد 11 نفر از نيروهاي عراقي بهصورت پاورچين و خميده، بهسوي مواضع ما ميآمدند.آدم دلش ناخواسته میخواست قبل از هر دستوری مسلسل را به سویشان نشانه برود و آتش کند، اما برای موفقیت باید منتظر فرصت میشدیم. عراقیها بعد از طي مسافتي، هرکدام به محل مواضع خود راهي شدند. هوا بسيار تاريك بود و یگان از ما بياطلاع بود، چون بيسيمها را خاموش كرده بودیم تا موقعيتمان كشف نشود. آنها هر لحظه ميخواستند وضعيت ما را بدانند و منتظر و آماده بودند که برای پشتيباني از ما آتش بریزند و نيرو اعزام کنند. با دوربينهاي مادون قرمز دید در شب، منطقه را ميپاييديم. غرش رودخانهي كنگاووش سكوت شب را ميشكست. بعد از لحظاتي كه همه آمادگي حركت داشتيم، متوجه دو نفر عراقي شديم كه مشغول نگهباني در كنار رودخانه بودند. دو نفر از تكاوران ما با فنون رزمي و حركات تاكتيكي آهسته جلو رفتند تا آن دو را دستگير کنند يا بكشند. تكاوران که به نگهبانان رودخانه نزديك ميشدند، چهار نفر از ما هم به سوي سنگر استراق سمع عراقيها بهصورت سينهخيز حركت كرديم. هر خيز ما تقريباً دو سه دقيقه طول ميكشيد. باقي نیروهای ما هم هركدام به سوي مختلف آرايش گرفته بودند و همديگر را تأمين و حراست میکردند. زمان بهتندي ميگذشت. تصميم گرفته بودیم و ديگر نبايد زمان را از دست ميداديم. نبايد هم عجله ميكرديم. قرار بود با هماهنگي تا حد ممكن به نگهبان استراق سمع دشمن نزديك شويم و او را از پاي درآوريم. آن دو نفر ديگر هم همچنان در پی نگهبانهای رودخانه بودند. لحظهاي ناهماهنگی و بيتوجهي منجر به كشته شدن ما ميشد. حتي اجساد ما نيز در ميان عراقيها باقي ميماند. هوای كوهستان سرد بود و نزديك سحر سرما تحملناپذيرتر ميشد. عراقيها احتمالاً به كنجي پناه برده بودند و چرت میزدند. سر و گوش خود را هم محكم پوشانده بودند و برای همین بود که صداهاي ما را كمتر متوجه میشدند. زمان به سرعت ميگذشت، ولي حركت ما ناچيز بود. بالأخره بعد از يک ساعت و نيم حركت بسيار آرام، ما در چند قدمي سنگر عراقي مستقر شديم. با صداي شليك توپ يا يك خمپارهي سرگردان، عراقي داخل سنگر لحظهاي بلند ميشد و نگاه كوتاهي به اطراف ميانداخت، اما دوباره مينشست و چرت ميزد. آن زماني كه به سوی ما نگاه ميكرد، موي بدنمان سيخ ميشد. فكر ميكرديم صداي ما را شنيده و هر آن ما را به تيربار خواهد بست. شليك گلولههاي منور قطع نميشد. با نزديكشدن به سنگر دشمن، صداي نفسهامان بيشتر ميشد. حتی صداي قلب خودم را ميشنيدم. سلاحهاي خودكار و كوتاه خود را زير شكم مخفي كرده بوديم تا برق نزند و صدا نداشته باشد. انگشتانمان ماشهي مسلسلها را ميساييد كه اگر دشمن متوجه ما شد، قبل از كشته شدن بكشيم. دیگر به 5 متري سنگر دشمن رسيده بوديم. لحظهي موعود فرا رسيد. هم تيم ما و هم تيم رودخانه به محل مورد نظر رسيده بوديم. بعد از ساعتي فجر طلوع ميكرد و كار ما دشوار ميشد. گاهي صداي پارس سگهاي عراقي به گوش ميرسيد. شيار و آبروی بسيار كوچكي وجود داشت كه در حين تيراندازي احتمالي عراقيها، ميتوانستم در آن جانپناه بگيرم. بهزور خودم را در آن، جا دادم. نصف بدنم از شیار بيرون بود. علفهاي كوتاه كوهي مرا از ديد دشمن پنهان ميكرد. در آن هنگام حساس، يك گربهي وحشي به ما حملهور شد و صداي بسيار بلند و وحشتناكی از خود درآورد. نفسهای ما در سينهمان حبس شد و بدنمان به لرزه افتاد. سرباز عراقي از خواب پريد و با نگاههایي وحشتزده و دريده منطقه را پاييد. به علت تاريكي و استتار ما، نتوانست ما را تشخيص دهد و گربه هم فرار كرد. خواست خدا بود كه ما تيراندازي نكرديم. اگر چنين ميشد، همگي از بين رفته بوديم. عراقي اين بار مدت طولاني به منطقه حساس شد و سعي كرد خوب زمين را تشخيص دهد. او پشت تيربار و ما هم در چند قدمي او بوديم. همگي حركات سايهوار او را نگاه ميكرديم. انسان در آن لحظات خطرناك به هيچچيز جز خدا و عنايات الهي فكر نميكند. باید دشمن را غافلگير ميکردیم تا معبرها كشف نشود. اگر تيراندازي ميشد، جهنمي وحشتناك از دود و گلوله و خون به وجود ميآمد. در آن سو، سربازان عراقي به حالت دوزانو و اسلحه وسط دوزانو چرت ميزدند. دوستان به چند قدمي آنان رسيده بودند تا در يك لحظه دستگيرشان کنند يا بكشند. يكي از همكاران از پشت به يکیشان حمله كرد و كارد سنگري را روی گلوي او فشرد اما فرو نکرد؛ میخواست زنده بگیردش. او در اثر این حركت سريع خواست داد بزند، اما تكاور شجاع با فشار مضاعف كارد به او فهماند كه كار از كار گذشته و بايد خاموش بماند. سرباز عراقی مثل بيد ميلرزيد و زبانش بند آمده بود. در اين لحظه و در اثر خشخش این درگیری، نگهبان همجوار با صداي خفهای صدا كرد: «جميل جميل». با اين صداها نگهبان جلويي ما هم از خواب پريد و اسلحهي خود را چسبيد و سراسيمه بهطرف صدا نگاه كرد. صداهای كنار رودخانه زياد شد. عراقيها متوجه حضور ما شدند و ناگهان از داخل رودخانه تيراندازي را شروع کردند. عراقی جلوي ما هم دست به اسلحه برد تا تيراندازي كند، اما با رگباري كوتاه، او را از پاي درآورديم. چند نارنجك صوتي و جنگي به داخل کانالهاي عراقي انداختيم تا نگهبانان دشمن بترسند. انفجارهای شديد و گرد و خاك فراوان باعث ميشد ما از فرصت استفاده كنیم و عقبنشيني كنيم. تيراندازي از هر سو آغاز شد؛ جهنمي به پا شد. نگهبانان خوابآلود عراقي از هر سو بيهدف رگبار ميبستند. صداي فرياد عراقيها به گوش ميرسيد که همقطاران خود را به ياري ميطلبيدند. گرد و خاك و دود همهجا را گرفت. ما هم سریعاً با تيراندازي و حرکت سراسيمه و نگران دور ميشديم. خواست الهي بود که گلولههاي رسام و منور از کنار سر و گوش و پاي ما ميگذشتند، اما به ما نميخوردند. بايد مسافت طولاني تا مواضع خودي را طي ميكرديم؛ بسيار خطرناك و دشوار بود. يكي از سربازان ما از كتف راست تير خورد. در اثر شلیک خمپارهها كه آغاز شده بود، يكي از درجهداران زبدهی ما هم از گونه و پيشاني مجروح شد. گروه ما طبق نقشهی قبلي كه بايد در حين خطر يا كشف گشتي، از مسير سري حرکت ميكرد تا هم مسير گشتي لو نميرفت و هم تلفات کمتر بود. مسير سري مسیری جداگانه بود که نیروهای نظامی بهصورت قراردادی بین خود هماهنگ و تعیین میکنند تا در صورت بروز خطر یا احتمال کمین دشمن، از آن راه برگردند. تيم ديگر ما اسير عراقي را به زور و كشانكشان آورده بودند و در فاصلهی مناسبی پشت تپهاي پناه گرفته بودند تا ما هم خود را به جمع آنها رساندیم. آسمان منطقه غرق در آتش و دود بود. بیسيمها را روشن كرديم. سریعاً به یگان مادر كه در خط مقدم آماده بودند، اطلاع داديم كه ما موفقیتآمیز برميگرديم. شما مواضع عراقيها را زير آتش بگيريد. آتشبارهاي خودی سنگرها و مواضع عراقي را در هم كوبيدند. ما هم به سوی نيروهامان حركت كرديم. به خواست خداي بزرگ همگي خسته و نفسزنان و با زخمهاي بسيار زياد، اما سطحي در اثر خار و خاشاك و زمينگيرشدن و غلتخوردنهاي متوالي و بهاتفاق اسير دستگيرشده، خود را به خاكريز نيروهاي خودي رسانديم. ساعت 4:30 صبح بود كه با چند دستگاه خودروي نظامي از پیش آماده سریعاً به مقر تيپ راهي شديم. اسير را تحويل دژباني دادیم تا برای تخلیهی اطلاعاتی و بازجویی جنگی زنداني گردد. آتش سلاحهاي مختلف دشمن لحظهاي خاموش نميشد. آنها فهميده بودند که یک نفرشان را اسير گرفتهایم و بهزودی تخليهی اطلاعاتي خواهد شد. اين ميتوانست مواضع و موقعيت عراقيها را در اين منطقه با خطر جدي مواجه سازد. آنها در اثر اين حقارت، مواضع ما را خشمگينانه زير آتش گرفته بودند. بيشك شب خوبي براي آنان نبود، زیرا پس از مدتها خواب را از چشمان آنها ربوده بودیم همگي پس از عوض کردن یونیفورمهای خود و مداواي زخمهامان، براي استراحت كوتاه به سنگرهامان رفتيم تا فردا با توان بیشتری کار نبرد را ادامه دهیم. صبح، بعد از صبحانهای مختصر، برای ادامهی كار و مأموریت به اتاق عمليات رفتم. دستور داده شد که اسير را برای تخليهی اطلاعات بیاورند. در اين جمع، فرماندهان و مسئولان اطلاعاتي و عملياتي ردههاي بالا برای درجریانبودن امور در سنگر رکن دوم حضور داشتند و اين پیشرفت را همگي تبريك ميگفتند.
![]() نظرات شما عزیزان: برچسبها: اردوگاه تکریت15, خاطرات, جانباز, ازاده, میکائیل احمدزاده, ادامه راه خون, شهدای, منتظر, کازرون, لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
|
لینک های مفید
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
»
آسمانی ها
» وبسایت فرمانده شهید قاسم زارع » وبسایت فرمانده شهید عباس اسلامی » پایگاه فرهنگی مذهبی علویون » گالری عکس شهدا،رزمندگان و جانبازان » ابزارهای وب شهدای کازرون » بانک جامع احادیث و روایات نماز » بچه های آسمانی » آپلود سنتر رایگان ستارگان هدایت » کدها و قالب های مذهبی رایگان » بانک جامع احادیث و روایات » شاهد نیوز کازرون خبر سیاسی مذهبی » شهود عشق » سایت ستارگان هدایت » گالری عکس شهدای شهرستان کازرون » گالری عکس تندیس عشق » شهدای شلمچه » کلیپ صوتی تصویری شهداشرمنده ایم » سایت جامع شهدای کازرون برچسب ها
|